قتلهای هولناک یک پسر جوان؛ با کارد گلوی پدرم را بریدم و جسد برادرم را ...
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۴۵۳۹۷
زیسان: سهشنبه شب گذشته ماموران کلانتری معراج مشهد با رصدهای اطلاعاتی و بهره گیری از منابع و مخبران به سرنخهایی از یک قاتل فراری سنگدل دست یافتند که در کوی نجف مشهد به طور مخفیانه زندگی میکرد. طولی نکشید که کلمات رمزآلود در بیسیمهای پلیس به هم پیوستند و مشخص شد قاتل مذکور بهمن سال گذشته و پس از یک مرخصی چند روزه، از زندان مرکزی گریخته و دیگر به زندان بازنگشته است؛ بنابراین با دستور سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) ماموران انتظامی سوابق محکوم فراری را که از سوی اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب تحت تعقیب بود، از دل رایانه بیرون کشیدند و این گونه مشخصات و تصویر فردی بر صفحه نمایشگر رایانه نقش بست که بررسیها نشان داد وی از مجرمان خطرناکی است که علاوه بر جنایتهای خانوادگی، سابقه جعل را نیز در پرونده سیاه خود دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به همین دلیل گروهی ویژه از نیروهای کار آزموده کلانتری به فرماندهی سرگرد امیر رضا فعال (رئیس کلانتری معراج) عازم کوی نجف در بولوار توس شدند و مخفیگاه محکوم فراری را به طور نامحسوس محاصره کردند. دقایقی بعد با هماهنگیهای قضایی، نیروهای انتظامی وارد سوئیت اجارهای شدند و در حالی حلقههای قانون را بر دستان جوان یاد شده گره زدند که در خواب عمیقی فرو رفته بود.
با انتقال وی به مرکز انتظامی بررسیهای تخصصی در این باره آغاز و مشخص شد که وی از سال ۹۰ در گناباد دستگیر و در زندان وکیل آباد مشهد تحمل کیفر میکرد که بعد از فرار از زندان، از سوی اجرای احکام کیفری تحت تعقیب قرار داشت.
این محکوم فراری دقایقی قبل از انتقال به زندان، درباره ماجراهای تکان دهنده جنایتهای خانوادگی به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان پاسخ داد. آن چه میخوانید نتیجه گفتگو با مجرمی است که سرگذشت هولناکی دارد.
نامت چیست؟
ایمان - م.
چند ساله هستی؟
الان ۳۱ سال دارم.
به چه جرمی در زندان بودی؟
قتل.
چه سالی دستگیر شدی؟
سال ۹۰ چند روز بعد از قتل پدرم دستگیر شدم.
در مشهد؟
نه، در گناباد.
اهل گنابادی؟
بله، آنجا متولد شدم، ولی دوران کودکی عجیبی داشتم.
چطور؟
چون پدرم مردی خلافکار بود و سوابق زیادی داشت. زمانی که ۷ ماه بیشتر نداشتم خانواده ام مرا به زوجی سپردند که دارای فرزند نبودند. درواقع مرا آن زوج بزرگ کردند و تا ۹ سالگی به مدرسه فرستادند، اما بدبختیهای من از روزی شروع شد که دوباره خانوادهام به سراغم آمدند و مرا از آن زوج تحویل گرفتند و اینگونه سرنوشتم به بدترین شکل رقم خورد.
این ماجرا که میگویی چگونه شروع شد؟
من یک برادر بزرگتر از خودم داشتم که نامش «امید» بود. البته پدر و مادرم او را هم در دوران نوزادی به بهزیستی سپرده بودند، ولی بعد مادربزرگم و خانوادهام او را زمانی که حدود ۱۲ سال داشت دوباره از بهزیستی تحویل گرفتند. او گفته بود من به خاطر دارم که برادر کوچکتری هم داشتم به همین دلیل مادربزرگم که زن معروفی در گناباد است بعد از جستجوهای فراوان مرا پیدا کرد و از آن زوج تحویل گرفت. از آن روز به بعد هم سرنوشتم تغییر کرد و بدبختیهایم شروع شد.
چرا؟ تو که خانواده خودت را پیدا کرده بودی؟
من قدم در خانوادهای خلافکار گذاشته بودم که همه آنها معتاد بودند و به چیزی رحم نمیکردند. برادرم که از من بزرگتر بود مرا با خودش به مکانهای ناجور و پاتوقها میبرد و با سوءاستفاده از من هزینههای اعتیادش را تامین میکرد. پدرم نیز سوابق متعددی داشت و به هر خلافی دست میزد. آنها مرا کتک میزدند، میسوزاندند و آزارم میدادند تا اینکه بالاخره در این اوضاع آشفته و وحشتناک بزرگ شدم و به سن سربازی رسیدم، ولی از خدمت سربازی فرار کردم و به گناباد برگشتم.
مجردی؟
بله وقتی از سربازی فرار کردم، پدرم پیشنهاد کرد که مرا داماد کند، ولی به او گفتم نه، تو میخواهی باز مرا کتک بزنی و بالاخره به حرفش گوش نکردم.
ماجرای قتل برادرت چه بود؟
روزی پدرم که فقط ۳ روز بود از زندان آزاد شده بود با برادرم به کلکل افتاد و با هم درگیر شدند. چند روز بعد از این مشاجره و درگیری دوباره برادرم با پسرعمویم درگیر شده بود. من هم سوار بر موتورسیکلت آن روز خانه عمویم بودم. پدرم او را به داخل منزل عمویم کشید و با کارد ۳ ضربه به پهلویش زد. او میخواست همانجا برادرم را به قتل برساند، ولی پشیمان شد. بعد به پیشنهاد پدرم پیکر مجروح او را به اطراف پلیس راه گناباد بردیم و آنجا در میان زبالهها انداختیم. سپس پدرم از من خواست که با سنگ ضرباتی هم به سر برادرم بزنم. البته همه ما از پدرم وحشت داشتیم و از او خیلی میترسیدیم به همین خاطر هم من با سنگ ضرباتی به سر برادرم زدم و سپس جسد او را در همان محل به آتش کشیدیم.
چرا پدرت را کشتی؟
بعد از ماجرای قتل برادرم حدود یک هفته بود که مادربزرگم مرا تشویق میکرد تا پدرم را هم بکشم وگرنه او مرا هم میکشد! من هم از ترس نقشه قتل پدرم را کشیدم. سال ۹۰ بود که پدرم به خانه مادربزرگم آمد. برادر کوچکتری داشتم که خردسال بود. او را از خانه بیرون کردم و در یک لحظه پدرم را دیدم که میگفت باید بروی برای من مواد بگیری! آنقدر تزریق کرده بود که نشئه نشئه بود. او را روی زمین انداختم و با کارد گلویش را بریدم بعد هم با همان چاقو او را سوراخ سوراخ کردم.
جسد را چه کردی؟
بعد از قتل با کمک یکی از بستگانم پیکرش را در خانه مادربزرگم داخل چاه انداختم، ولی آنها موضوع را به نیروهای انتظامی اطلاع داده بودند که پلیس گناباد مرا دستگیر کرد و جسد را از چاه بیرون کشیدند.
چه زمانی به زندان مشهد منتقل شدی؟
من از سال ۹۰ که دستگیر شدم در زندان گناباد بودم، ولی بعد از یک سال به زندان مشهد منتقل شدم و تا سال ۹۷ در زندان مشهد بودم که دوباره به زندان تایباد رفتم، چون به پرداخت دیه سنگین محکوم شده بودم.
یعنی اولیای دم از خونخواهی گذشتند؟
بله، مادربزرگم و دیگران رضایت دادند و حکم قصاص نفس لغو شد، ولی به خاطر پرداخت دیه هنوز در زندان بودم. وقتی به گناباد منتقل شدم مرا به «بند باز» انتقال دادند.
پس چرا دوباره زندانی شدی؟
چون در بیرون زندان خیلی شلوغ کاری کردم و جرایم دیگری هم مرتکب شدم.
جعل اسناد را هم در همین زمان انجام دادی؟
آن سابقه مربوط به جعل اسناد نیست. به خاطر چکپول تقلبی که داشتم دوباره دستگیر شدم و این بار دادستان اجازه نداد در زندان باز باشم به همین دلیل باز هم به داخل زندان رفتم و بعد به مشهد انتقال یافتم که تا سال ۱۴۰۱ در زندان مشهد بودم.
چگونه فرار کردی؟
یک مرخصی چند روزه در بهمن سال گذشته گرفتم، ولی دیگر آنقدر خسته شده بودم که تصمیم به فرار گرفتم. بعد هم آمدم در منطقه نجف یک سوئیت اجاره کردم که کسی به من مشکوک نشود.
چگونه دستگیر شدی؟
نمیدانم نیروهای انتظامی چگونه رد مرا در این منطقه زدند، اما وقتی خواب بودم با سر و صداها بیدار شدم و پلیس را بالای سرم دیدم.
پشیمانی؟
خیلی!
منبع: خراسان
tags # اخبار حوادثمنبع: زیسان
کلیدواژه: اخبار حوادث زندان مشهد چند روز سال ۹۰
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت zisaan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «زیسان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۴۵۳۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت
به گزارش «تابناک»، چند هفته پیش خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد.
روزنامه اعتماد به نقل از دختر کیومرث پور احمد نوشت: «ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است... .
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.
خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است.
غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.»